مردي كه دريا در پي اش بود

سعيد كارگر
kargar90@yahoo.com


مردي كه دريا در پي اش بود


همه اونايي كه توي ساحل بودند تا چشمشان به هيبت خيس و مچاله پيرمرد افتاد از دريا ترسيدند . صداي امواج خروشان به نظرشان مهيب تر از پيش آمد . موتور قايق‌ ، ‌نجات غريق يك ريز مي غريد و يكي از نا جيان بي آنكه مثل بقيه در فكر مرد باشد مي‌خواست هر طور شده موتور لعنتي را از كار بياندازد .
خط بنفش تندي در افق ميان آسمان نيلي زلال ودرياي آبي كدر فاصله انداخته بود . مردم ، اطراف مرد كه اكنون به پشت روي شنهاي سرد ساحل خوابانده شده بود جمع بودند . كراوات سرخ مرد توي جيب پيراهن سفيدش جمع بود و شكل عجيبش توي ذوق دختر بچه ها مي زد . وقتي مرد زير فشار پنجه هاي يكي از ناجيان غريق ، آخرين دلمه آب را بيرون داد هيچكدام از مردها وزنها متوجه نشدند كه عاصي ترين موج كف آلود دريا از پشت سر رد پاهاي شان را كه روي شنها مانده بود ، شسته است .هيچكس در آن لحظه نفهميد كه صندلي قرمز پلاستيكي رو به دريا اكنون تا زير‌گردن توي آب وول ميخورد .
صداي باد با غريو تند موتور قايق مي آ ميخت و جيغ مرغان دريايي را هر چه بيشتر از مردم دور ميكرد.

پاييز 78
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30735< 2


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي